درتاریکی پارت{31}
تق تق(صدای در)
(پدربزرگ مینسو رو پم مینویسم)
پم:بیا تو
پدربزرگ مینسو صندلیشه پشت به در کرده بودو از پنجره به بیرون نگاه میکرد
پم:نوه مو پیدا کردی یا نه؟
مینسو:من برگشتم پدر بزرگ
پدر بزرگ مینسو صندلیشو بر میگردونه و پا میشه و مینسو رو بغل میکنه
پم:نوه عزیزم برگشتی؟اصن واسه چی فرار کرده بودی؟
مینسو:خب میدونین مامانوبابا میخواستن مجبورم کنن با کسی که نمیشناسمش ازدواج کنم
پم:وایسا چه غلطی میخواستن بکنن؟
اصن نگران نباشیا خودم ترتیبشو میدم
مینسو:عالی میشه اگه ترتیبشو بدین
پم:ببینم کسی رو دوست داری یا فقط از اینیکی خوشت نمیاد؟
مینسو:خ..خب راستش یکیو دوست دارم
پم:ای شیطون اسمش چیه؟
مینسو:ج..جئون جونگکوک
پم:وایسا،چی؟اگه اشتباه نکنم اون یه خوناشامه درسته؟
مینسو:از کجا میدونین پدر بزرگ؟
پم:پدربزرگش دوطت صمیمی منه
مینسو:واقعا؟
پم:اره،داستان خانوادگیشون رو میدونی؟
مینسو:نع
پم: اون موقع که خوناشاما وجود داشتن اجدادشون یکی از شاهزاده خوناشامارو نجات میده و پادشاه خوناشاما کاری میکنه که هر صد سال یه بار یکی از بچه های خاندانشون خوناشام به دنیا بیاد البته الان جونگکوک تنها بازمانده خوناشاماست همه خوناشاما تاالان شکار شدن
مینسو:واسه همین برادرش انسانه؟
پم:اره
(اگه دقتکرده باشین من تو هیچکدوم از پارت ها نگفتم جین هم خوناشامه)
.
جونگکوک ویو
.
کوک:اه این دختر چرا نمیاد ؟
جین:۳۶دقیقه و ۴۸ثانیه اس که رفته نکنه اتفاقی واسش بیوفته؟شاید گرگینهها بهش حمله کردن
کوک:وای خدا من با چه فکری اونو تنها فرستادم جنگل اگه مثل دفعهی پیش بشه چی؟
جین:بیا بریم دنبالش
.
.
.
☁️🖤☁️
(پدربزرگ مینسو رو پم مینویسم)
پم:بیا تو
پدربزرگ مینسو صندلیشه پشت به در کرده بودو از پنجره به بیرون نگاه میکرد
پم:نوه مو پیدا کردی یا نه؟
مینسو:من برگشتم پدر بزرگ
پدر بزرگ مینسو صندلیشو بر میگردونه و پا میشه و مینسو رو بغل میکنه
پم:نوه عزیزم برگشتی؟اصن واسه چی فرار کرده بودی؟
مینسو:خب میدونین مامانوبابا میخواستن مجبورم کنن با کسی که نمیشناسمش ازدواج کنم
پم:وایسا چه غلطی میخواستن بکنن؟
اصن نگران نباشیا خودم ترتیبشو میدم
مینسو:عالی میشه اگه ترتیبشو بدین
پم:ببینم کسی رو دوست داری یا فقط از اینیکی خوشت نمیاد؟
مینسو:خ..خب راستش یکیو دوست دارم
پم:ای شیطون اسمش چیه؟
مینسو:ج..جئون جونگکوک
پم:وایسا،چی؟اگه اشتباه نکنم اون یه خوناشامه درسته؟
مینسو:از کجا میدونین پدر بزرگ؟
پم:پدربزرگش دوطت صمیمی منه
مینسو:واقعا؟
پم:اره،داستان خانوادگیشون رو میدونی؟
مینسو:نع
پم: اون موقع که خوناشاما وجود داشتن اجدادشون یکی از شاهزاده خوناشامارو نجات میده و پادشاه خوناشاما کاری میکنه که هر صد سال یه بار یکی از بچه های خاندانشون خوناشام به دنیا بیاد البته الان جونگکوک تنها بازمانده خوناشاماست همه خوناشاما تاالان شکار شدن
مینسو:واسه همین برادرش انسانه؟
پم:اره
(اگه دقتکرده باشین من تو هیچکدوم از پارت ها نگفتم جین هم خوناشامه)
.
جونگکوک ویو
.
کوک:اه این دختر چرا نمیاد ؟
جین:۳۶دقیقه و ۴۸ثانیه اس که رفته نکنه اتفاقی واسش بیوفته؟شاید گرگینهها بهش حمله کردن
کوک:وای خدا من با چه فکری اونو تنها فرستادم جنگل اگه مثل دفعهی پیش بشه چی؟
جین:بیا بریم دنبالش
.
.
.
☁️🖤☁️
۸.۴k
۲۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.